مرا به خانه ام ببر
همان خانه کوچکی که دیوارهایش کوتاه و سرخ رنگند
همانجا که تکانهای پر تپشش
موج دوار زندگی توست
مرا به خانه ام ببر
سلام به همه
قول داده بودم تا اخر این هفته آپ کنم و دارم سعی خودمو میکنم
امیدوارم که نا امیدتون نکرده باشم
سلام ویژه به مونا حیتا و موشی دیر اومدم اما اومدم
چقدر سخته یهو از یه دنیایی جفت پا بزنی تو یه دنیای دیگه. بتونی یا نتونی توی دنیای جدید دووم بیاری یا نه... بتونی یا نتونی دنیای جدیدتو بسازی ... بتونی یا نتونی ....
من دقیقا همینم، این روزا دارم نتیجه جفت پا زدن توی یه دنیای دیگه رو تجربه میکنم... اصلا بحث ازدواجم و تغییر مجردی به متاهلی نیستا منظورم تجربه تغییر اسطوره ها و بتهای زندگیه. بحث اینکه چی فکر میکردیم و چی شد.واهمه دارم که من جنبه و قدرت تحمل این تغییرات رو دارم یا نه...
اسطوره هام عوض شدن، بتم شکسته و ... راستی ببینم میتونم یه سئوال بپرسم؟ چرا ادما وقتی چیزی براشون بُلد میشه درموردش همیشه کور و کر و نفهمن؟ چی میشه که میدونی همه چیز اشتباهه اما بازم ادامش میدی؟ چی میشه که تو بهترین مرد دنیاتو با بدترین وضعیت ممکن توی بغل همکارت میبینی در یک محیط کاملا غیر منطقی و همه چیز هم برات غیر معقول و غیرمترقبه است اما باز هم مثل احمقا سکوت میکنی؟ و به راه تاریکت ادامه میدی؟
این روزا از خودم بیشتر بیزارم و از حماقتهام کلافه ام و دلم برای رضا میسوزه که الان از بی اعتمادی ممن زجر میکشه
تجربه ای داری؟ میدونی چی میگم؟
پ. ن:
امیدوارم که تجربشو نداشته باشی
اینو نوشتم که بد قولی نکرده باشم حتما درستش میکنم
ببخشید اگر تلخه
امین جان امیدوارم زود اینجا ببینمت
موشی روت کم شد؟
سلام
ای بابا ..
نیلو جون نمیخوای آپ کنی مادر؟
ما یه سالی هست منتظریمااا
بجنب دختر !
انقدرم با این یوسف نگرد ! منحرف میشی
تا دوباره..
جون من منتظر آپ منین؟....الان سعی میکنم به مخم فشار بیارم بنویسم....آپ نکنینا...
عجله نکن مونا..دو سال هم تو نوبت وایستی ارزش داره..تو هم بلاخره توی خونه عفاف ما استخدام میشی!! =))