« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

آموزش رقص عربی!

 هر کی بگرده عکس خودشو پیدا کنه!!

 

عرض کنم به خدمتون که والا چشممان نرم دندمان کور٬ خودمان کردیم که خوب کردیم!  در آن لمحه که آب و نون قحطی شده بود کار دیگری جز عضویت در این نوانخانه نداشتیم!!! اما حال...

 از صبح تا عصری که بنده مشغول کسب کمالات و علم و ادب در آن دانشگاه بی صاحب شده بودم!  بعدشم که از وقتی پامو  توی خونه گذاشتم تا توانستم در موضوعات مختلف کتاب و مجله و فیلم و اس ام اس و روزنومه  مطالعه نمودم تا با دستی پر و غروری سرشار و لبی خندان ٬ سری برافرازم و سطح علمی عقلی ادبی فرهنگی هنریه  کلبمان را ارتقاع بخشم. البته در طول این مدت مطالعاتی در مورد اهمیت تغذیه کامل و سالم و مناسب داشتم که در ضمیر ناخودآگاه من تاثیر بسزایی داشت و مرا  به سوی آشپزخانه سوق داد!!اما دریغ که روزگار دست یاری به سرشانه این حقیر نزد و رسوبات مغزی ما بیشتر از بخش حوادث روزنامه حرفی برای گفتن ندارد. تازه!!!! آن هنگام که حرفی برای گفتن پیدا کردم ، شصتم خبردار شد که باید اوج بگیریم تا کله بام و صدا در گلو انداخته و بانگ الله اکبر سر دهیم!!  من صبر کردم شما با خیال راحت الله اکبر ها رو بگین بعد مزاحمتون بشم که با فراغت خاطر توی کامنتدونی توی سر هم بزنین و خرخره همدیگرو بجوین!

لذا باید در همین جا به طور خیلی بی ربطی متذکر شوم که ولنتاین نزدیکه!!!!! ( چه جالب!!!)

پس این داستان رو داشته باشین:

در شهری دور افتاده ، خانواده ای زندگی می کردند. پدر خانواده از اینکه دختر 5 ساله شان مقداری پول برای خرید کاغذ کادوی طلایی رنگ مصرف کرده بود ،ناراحت بود چون همان قدر پول هم به سختی به دست می آمد.

دخترک با کاغذ کادو یک جعبه را بسته بندی کرده و آن را زیر درخت کریسمس گذاشته بود.

صبح روز بعد دخترک جعبه را نزد پدرش برد و گفت :بابا، این هدیه من است.

پدر جعبه را از دختر خردسالش گرفت و آن را باز کرد.

داخل جعبه خالی بود!

پدر با عصبانیت فریاد زد:مگر نمی دانی وقتی به کسی هدیه می دهی باید داخل جعبه چیزی هم بگذاری؟

اشک از چشمان دخترک سرازیر شد و با اندوه گفت:بابا جان،من پول نداشتم ولی در عوض هزار بوسه برایت داخل جعبه گذاشتم.

چهره پدر از شرمندگی سرخ شد،دختر خردسالش را بغل کرد و او را غرق بوسه کرد.

 

ربطش این بود که ولنتاین جعبه خالی هم پذیرفته میشه!!!!!

 

پی نوشتان :

و در آخر چند تا چیز درباره این کامنتدونی بگم!!!

اولش اینکه من با کامنت جواب دادن مخالفم! جواب نمیدم! میام مثل بچه آدم  قاطی بقیه کامنت میذارم!

بعدشم  در مورد این اسامی مستعار!!! نکن جانم!! بعضی ها هستند که با انتخاب یک اسم مستعار وپافشاری بر عدم فاش شدن هویت خویش سعی دارند نگاه آدمیان را در جامعه به سوی خود معطوف کنند ..آری ...و با انتخاب نامی بیگانه با زبان و فرهنگ ادبیات فارسی جلوه گر نفوذ افکار غربی در کشور و جوانان رعنای این مرز و بوم می باشند...دوستان.....غربیان همین گونه باعث فرار مغزها و مهاجرت افغان ها به ایران می شوند...چه بگویم....داستان ما است و زندگی در هیاهو ..اما این زندگی می گذرد و می رود پس بیایید در این وادی عشق و دراین فرصت کوتاه خود را خز ننموده و هویت خویش را بشناسیم تا ما را قبل از مرگ بشناسند و گرامیمان بدارند....وسلام  

نظرات 178 + ارسال نظر
بنفشه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:05 ب.ظ

سلام گیلی جون
بفرمایید مجلس بی ریاس
گفتیم تا این عناصر سست عنصر سیبیلو بیدار نشدن یه گپی بزنیم شما هم بیا
میخوام نخوچی خرون راه بندازیم

مرجی نسی خدا یه عقل سلیمی به شما یه پول سیاه به من بده

چطونه
زده به کلتون
بشینید این یتیم مرده ها الان بیدار میشن ها

بنفشه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:05 ب.ظ

منظورم جک و جونورای دارکو بودن ها

مرجان سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:59 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

آخ جون ! بنفشی منم نُچُفسکو میخوام :دی
به موشیو یوسف و روزبه ندیا

مرجان سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:38 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

موشی فردا نوبته توئه آپ کنیا ! :->

بنفشه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:01 ب.ظ

باشه مرجی جونم
بیا
صبر کن
گیلی و مونا و شهرزاد و سارا و نیلو و نگین و ... هم بیان بعدشششش میشینیم تاصب میصوبتیم
اکی جیگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگر


دراکو کجایی پس
روح خبیث رفته جهنم بنزینش تموم شده
موشی کارت سوختتو بده بریم بیاریمش

سروناز سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:18 ب.ظ

سلام
ای ول بالا خره گیلاسی هم آپ کرد
می دونی من کدومم؟ اونم
اونی که صورتی تنشه
اون زرد کوچولوهه هم ابجی دوقولی از من کوچکترمه مونا رو میگم.
من اون صورتیه هستم که روش رو کرده طرف اون آبیه. اون کیه؟
موشی تویی؟
یه وخ گازم نگیریهاااااا
آخ گفتی منم از الان دارم فچ می کنم که چی بنویسم. کله ام دااااااااغیده. تازه خوبه که من حالا حالا ها نیستم.
راستی راستی کاغذ کادوش طلایی بوده؟ یعنی از طلا بوده؟
عجبا !!!!!!!!!!!

سروناز سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:23 ب.ظ

ای داد اق رضا چرا به این زدی رفتین
نصف شبی همچی بی خبر میزنی میری که چی؟
هنوز که یه گپ نزدیم اقا رضا
حالا میموندی یه چای می خوردی
اقا رضا می گما از این به بعد راه اشپز خونه رو یاد بگیر من شبا چای رو اماده می کنم میزارم برات خوبه؟

سروناز سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:25 ب.ظ

یوهووووووووووووو
چرا کسی نیست
من فردا دارم میرمااااااااا
یکی منو بغل کنههههههههههههههه

بی بی جیغ جیغو سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:35 ب.ظ

سلام
کسی خونه نیست؟

اصغر فشفشه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:37 ب.ظ

بی بی جغجغه حیا کن ! سرتو بکن تو !

اصغر فشفشه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:39 ب.ظ

کدوم شیر پاک خورده ای سر ناموسه ما رو گول مالیده ؟ :دی

هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

((=

بی بی جغجغه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:42 ب.ظ

اوا اقا اصغر شوما هم اینجایین؟

اصغر فشفشه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:46 ب.ظ

بی بی خانوم ! سامون علیکوم :دی
اولندش سرور مایی ... ولی خانوم زشته عیبه سرتو بدزد ... اینجا نامحرم فت و فراوونه ... اون روی سگمو بالا نیار که شیکمه همه اهالیه این وبلوگستونو سوفرهههههههههه میکونم

آهااااااا :دی

اصغر فشفشه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:47 ب.ظ

یَک یوسف نامی و موشی نامی اینورا میپلکن ! جیگرشو دارین بیایین جلو

آااآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآااای نفس کش

((=

بی بی جغجغه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:50 ب.ظ

چی چی میگی واسه خودت
من هر جا می خوام میرم

بی بی جغجغه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:52 ب.ظ

چیکار داری با بچه مردم؟
اونا دوستامن
جرات داری چیزی بهشون بگو

اصغر فشفشه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:55 ب.ظ

بی بی گفتم برو تو ! وگرنه آتیشت میزنم ورپریده

((=

بی بی جغجغه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:56 ب.ظ

یوسف بیا بیا اینجا
آفرین
موشی شوما هم بیا
بیاین
افرین پسرای خوب

بی بی جغجغه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:57 ب.ظ

نمیرم نمیرم
میخوام هینجا بمونم
بیام تو خونه تو کلفتی کنم که چی بشه ها؟

اصغر فشفشه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:02 ب.ظ

صد بار گفتم هزار بار دیگه ام میگم
مهریه ات یه جلد کلوم خدا یه شاخه نبات نقد پرداخت میکنم سفته های پدربزرگ جدتو هم نمیذارم اجرا ... از خداتم باشه :دی سوکتیم به خدا ((= نمیذارم دست به سیاه و سفید بزنی فقط بشین بچه هامونو بزرگ کن ((=

بی بی جغجغه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:16 ب.ظ

نه اقا اصغر خرمون نکن با این حرفات
بچه های تو چش ندارن منو ببینن
خواهرت هم از من بدش میاد. تازه حرف اصغر اقا فشفشه که تا حالا راست نبوده همه محل میدونن من می خوام همینجا بمونم.
این یوسف و موشی اقا تازه پیداشون کردم دوستای خوب منن
دست بهشون بزنی خودم میدونم با تو

مرجان خطاب به یوسف سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:34 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

یوسف این آدرس رو داشته باش http://www.persianweblog.com/pb

توش انواع قالب داره ... یاهو مسنجرم الان مشکل پیدا کرد ! ببین یکی از اینارو نمی تونی دستکاری کنی ؟ حالا مال بلاگ اسکای هم تا شب میفرستم برات :)

سروناز سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ب.ظ

بنفشه منو جا انداختی
هر چه شکفتم تو ندیدی مرا
رفتی و افسوس نچیدی مرا
بچه های عزیز من دارم میرم. منو فراموش نکنین.
نمی دونم کی برمیگردم ولی زود میا
نه اونهمه زود ولی خب میام.
منو یادتون نره.

نگین خطاب به همه سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:40 ب.ظ

ااااااااااااااااااااااااااااا
این خمیازه بود
از نوع اول صبحیش
که دستارو میکشی و خمیازه میکشی
بنفشه من میخوام بخوابم
فقط نیم ساعت
لطفاااااااااااااااااااااااا
...
......
..........
.....
........
این نقطه ها خواب بودن
مرجان جیغ نزن
موشی بذار بخوابم اینقدر اذیتم نکن
یوسففففففففففففففففففففففففففففف
اینقدر نرو دره یخچال دیوونم کردی
بذارین بخوابم
گیلاس به خدا نامردم اگه فردا شب یه سوسک نندازم تو تختت
نسی جون توام چقدر با این بنفشه حرف میزنی ؟
بذارین من بخوابم
اههههههههههههههههههههههههههههههههههه

نگین خطاب به داداچ رضا سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:50 ب.ظ

داداچ خوبی تو ؟
چه خبرا ؟
خوش میگذره ؟
بزرگه این خونه تویی
به اینا بگو تو این خونه اینقدر سر و صدا نکنن
میخوام بخوابم
داداچ تو بگو این بنفشه بذاره من یه خرده بیشتر بخوابم
فقط یه کوچولو
یکیم بزن تو سره این یوسف اینقدر درو یخچالو باز نکنه شکمو

داداچ جوابه کامنتتو دادم
برو بخونش

هوارتا بوسسسسسس

نگین سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:58 ب.ظ

داداچ من پیدا شدم
هوا خوریم کجا بود
رفته بودم راه پیمایی
بعد جو گیر شدم خواستم تا نماز جمعه صبر کنم !! همون جا بمونم !!
دیدم خیلی سخته برگشتم ...!!

نگین خطاب به موشی سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:01 ب.ظ

موش موشکه من حالش چطوره ؟
خوبی ؟
نیستی
نمیبینمت اینجا
زود بیا دیگه یه خرده توام شیزونی کن

حضرت عشق سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:45 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

الوووووووووووو و و و و و و
صدا می یاددد؟؟؟
من آمدم
:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد